ستیاستیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

دختر گلم

سلام به شما

لطفأ بدون نظر از وبلاگم خارج نشی ناراحت میشم  با نظر دادن خوشحالم کنید

مادر

کودکی که آماده تولد بود، نزد خداوند رفت و از او پرسید:«می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه : اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. کودک ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها ر...
24 آبان 1391

نوشته ای برای دخترم

سلام دختر گلم امروز که دارم این مطلب رو مینویسم تو دو روز سن داری و خیلی کوچک هستی و روزی که بدنیا آمدی دو کیلو و نهصد گرم بودی و حالا هم هنوز تغییری زیادی نکردی و شیر مادرت رو لب نمی زنی و من تا سه روز دیگر میروم به خدمت سربازی و تا دو ماه نمی بینمت و دلم برات تنگ میشه این مطلب رو نوشتم و این وبلاگ رودرست کردم تا یاد و خاطره ای از کودکی خودت داشته باشی و نمیدونم چند سالته که داری این وبلاگ رو می بینی و که میشه این رو بخونی گلم  
28 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر گلم می باشد